آنلرن کردن خزعبلات – ضروری ترین شاخه دانش

احسان پس از خواندن مطلب قبلی نتیجه گرفته است که:

“پس به نظر شما باید آدمهای بزرگسال هم برای هر روز خودشان قسمتی را برای بازی و سرگرمی که حتی ممکن است کودکانه هم به نظر برسد در نظر بگیرند تا ناخودآگاه اسیر بازیهایی که معمولاً نه برای خودشان لذتی دارد و برای دیگران هم مایه دردسر است ، نشوند!”

من هرگز چنین نظری نداشتم و ندارم. به هیچ وجه. ولی مهم نیست. نمی خواهم اینجا با احسان بحث کنم. شاید حق با اوست. شاید از نوشته من چنین نتیجه ای برداشت می شود. شاید من نظر واقعیم را بد بیان کرده ام. به هر حال سوء تفاهم یکی از واقعیتهای زندگی بشری است.

فرض کنید شانس به من رو کند و 100 یا 1000 سال بعد آدم معروفی بشوم. خیلی معروف. آنقدر معروف که چرندیاتی که اینجا روی وبلاگم نوشته ام به عنوان چندین اصل در زندگی بشری پذیرفته بشود و آنها را توی مدارس تدریس کنند.

مثلا اصل سوم علی سخاوتی:

“باید آدمهای بزرگسال هم برای هر روز خودشان قسمتی را برای بازی و سرگرمی که حتی ممکن است کودکانه هم به نظر برسد در نظر بگیرند تا ناخودآگاه اسیر بازیهایی که معمولاً نه برای خودشان لذتی دارد و برای دیگران هم مایه دردسر است، نشوند!”

نویسنده همین کامنت از من خواسته است که مطلبی هم درباره “مهربانی همراه با انتظار ما از دیگران” بنویسم.

فرض کنید که باز من مطلبی درباره مهربانی همراه با انتظار ما از دیگران بنویسم. بعد یک نفر پیدا می شود و می گوید که: “پس نظر شما اینست که اینجوری باید به دیگران مهربانی بکنیم یا نکنیم.”

و بعد اصل چهارم علی سخاوتی در زمینه مهربانی کردن به دیگران بوجود می آید.

والخ.

بذر این برداشتهای اشتباه از سنین خیلی کم در ذهن ما کاشته می شود. توسط معلمهای (آدمها) مختلف. بذرهایی که به تدریج تبدیل به درختهای بزرگ باید و نباید می شوند. باید و نباید. درست و غلط. زشت و زیبا. کوچک و بزرگ. کلفت و نازک. سیاه و سفید. بد و خوب. و خیلی چیزهای دیگر. آدم حتما باید دانشگاه برود. دکترها آدمهای متشخصی هستند. رستوران کسب و کار پولسازی است. بچه شیرینی زندگی است. غذای ارگانیک خوب است. گوشت قرمز ضرر دارد. ورزش برای سلامتی ضروری است. بازی کردن بهتر از دکتر رفتن است.

ولی مسئله اینست که قوانین نیوتن با نظریه نسبیت انیشتین جایگزین شد و آنهم با فیزیک کوانتوم و آنهم با …. پزشکان یک روز قهوه را برای سلامتی مضر می دانند و چند روز بعد آنرا برای سلامتی مفید. بسیار مفید. چند دهه دانشگاه رفتن اصل و ارزش می شود و چند دهه دیگر دانشگاه نرفتن. بعضی ها معتقدند که بدون هیچ انتظاری باید به دیگران مهربانی کنیم و بعضی دیگر می گویند مهربانی بدون انتظار اصلا معنا ندارد. حق با چه کسی است؟ چه کسی درست می گوید؟

من فقط می دانم که بحث کردن بی فایده است. نظر کسی را نمی شود با بحث کردن عوض کرد. همه به خیال خودشان حق دارند. آیا شما تا به حال توانسته اید با بحث کردن نظر کسی را تغییر بدهید؟ نه جدی؟

هدف اصلی من از نوشتن این وبلاگ یادآوری درسهایی است که از زندگی واقعی گرفته ام برای آنلرن کردن خزعبلاتی که سالها توی کله ام فرو شده و به صورت اصلهای مختلف در آمده است. هدف من از نوشتن “سندروم کم بازی” فقط این بود که به خودم یادآوری کنم که هر روز بیشتر بازی کنم. که هر روز فقط بازی کنم. من نمی دانم که آدم بزرگها چه کار باید بکنند. علاقه ای هم ندارم که بدانم چون اصلا به وجود چنین اصلی اعتقاد ندارم. شاید برای بعضی آدم بزرگها دکتر رفتن بهتر از بازی کردن باشد. شاید بازی کردن برای آنها همان دکتر رفتن است. من از کجا بدانم بقیه آدم بزرگها چه تعریف یا برداشتی از دکتر رفتن یا بازی کردن دارند؟

آنلرن
آنلرن

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم چیزهایی را در زمانهای مختلف یاد می گیریم. مثل جدول ضرب، رانندگی، اصول اخلاقی، طرز تهیه قورمه سبزی، مکالمه انگلیسی، وبلاگ نویسی و خیلی چیزهای دیگر. لزومی ندارد که این چیزی که یادگرفته ایم تا زمانی که زنده هستیم با ما بماند. بعضی وقتها بهتر است که آن را از خود جدا کنیم. درست مثل اینکه هرگز آن چیز را یاد نگرفته ایم. درست مثل ظرفی که قبل از پر شدن باید خالی بشود. درست مثل جدایی قبل از شروع یک رابطه جدید. به این عمل آنلرن کردن (unlearning) می گویند. متاسفانه هیچ معادل خوبی برای این واژه یا مفهوم بسیار مهم پیدا نکردم. شما اگر معادلی سراغ دارید لطفا پیشنهاد بدهید.

یک راه آنلرن کردن پیدا کردن جایگزین است. مثلا سی کار که به جای دانشگاه رفتن یا مسافرکشی می توان کرد. یا سی کار که بجای سیگار کشیدن می توان کرد. یا سی کار که به جای ورزش کردن می توان کرد.

روش دیگر شوک ذهنی است که بعضی وقتها ممکن است آنرا از زندگی دریافت کنیم یا از یک آدم دیگر. مثلا در تعالیم بودایی چنین داستانی وجود دارد: راهبی از اومون (Ummon) می پرسد بودا چیست؟ استاد جواب می دهد: “یک تکه چوب گهی خشک شده.” (ظاهرا در آن زمان به جای دستمال توالت از یک تکه چوب استفاده می کرده اند.)

برای راهب که در خیال خودش تصویری با شکوه و جهان شمول از بودا داشته چنین جوابی بسیار شوک دهنده می توانسته باشد. راه ذهن مانند شیاری است که ما در طول زمان در خودآگاهمان کنده ایم و افکار و داستانهای تکراری ما مانند یک جویبار در آن بی وقفه جریان دارد. بعضی وقتها لازم است که راه را بر این جریان سد کنیم و جهان را با ذهنی نو تجربه کنیم.

روش دیگر که به نظر من از همه روشهای دیگر سخت تر است خالی کردن ظرف خودآگاهی با مدیتیشن یا روشهای مشابه است. مثلا اینکه آدم با تمرین کافی قادر بشود هر فکری را با فضای خالی جایگزین کند. “دانشگاه رفتن خوب است.” این جمله یک تکه اطلاعاتی است که در خودآگاه ما قرار می گیرد. بعد ما می توانیم انتخاب کنیم که از آن برای مدت طولانی  در خودآگاه خود پذیرایی کنیم یا اینکه آنرا با فضای خالی جایگزین کنیم. یا با صدای آب. یا با هر اطلاعاتی که معنی خاصی مثل باید و نباید ندارد.

گوشت سفید بهتر از گوشت قرمز است.

زززززززززززززززززززززززززز

آدم بزرگها باید بازی کنند.

ووووووووووووووووووووووووووووووووووو

هوش هیجانی باعث موفقیت می شود.

جججججججججججججججججججججججججججججج

فیزیک کوانتوم همه چیز را توضیح می دهد.

ففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف

گرم شدن زمین پدیده خطرناکی است.

مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

تا 2140 نصف جمعیت کره زمین غذای کافی نخواهند داشت.

بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب

وبلاگ علی سخاوتی کمترین خواننده را در میان وبلاگهای فارسی زبان دارد.

سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

مطالب مرتبط

بیش آموختگی و مشکلاتش

17 دیدگاه

  1. ” اخراج از اپل يکي از بهترين اتفاقات زندگي من بود. سنگيني موفقيت با سبکي يک شروع تازه جايگزين شده بود و من کاملا آزاد بودم. آن دوره از زندگي من پر از خلاقيت بود”
    بنظر برای خیلی ها برای شروع دوباره چاره ای جز زمین گذاشتن گذشته نبوده است
    بصورت خود آگاه ویا به اجبار .
    اجباری که فرد بعدا به خوبی از آن یاد میکند
    “اين اتفاق مثل داروي تلخي بود که به يک مريض مي دهند ولي مريض واقعًا به آن احتياج دارد. بعضي وقت ها زندگي مثل سنگ توي سر شما مي کوبد ولي شما ايمانتان را از دست ندهيد”

  2. سلام بر شما… کتابی هست به اسم “رهایی از دانستگی” نوشته کریشنا مورتی. شاید خونده باشیدش، اما به نظرم واژه جالبی بود برای ترجمه آنلرن

    پویا باشید

  3. جالبه. من از وقتی به دانشگاه اومدم تو تهران و از محیط دُگم خونواده ام جدا شدم بسیار با اینجور حرکات مواجه شدم. به نظرم خیلی جذابه این کار
    خودم اسمش رو گذاشتم “تابو شکنی” که معنای وسیعتری داره
    کارایی میکنی که قبلا اصلا بهش فکر نمیکردی که بری سمتشون
    نمیدونم این که تنهایی بری بهشت زهرا، یا اینکه من واسه اولین بار با خمیر دندان دندونامو شستم یا بازی تیم محبوبمو از تلویزیون نگاه نکنم یا تنهایی برم استادیوم بازی تیممو ببینم
    یا مساعل اعتقادی
    که قبلش از سیاست متنفر بودم و معتقد بودم کسایی که دنبال سیاست میرن عقل ندارن، بعد تو دانشگاه تا شورای مرکزی یه تشکل دانشجویی سیاسی بالا رفتم و….
    والان دوباره سیاستو گذاشتم کنار!!!!!!

    سخته از یه چیزایی که همیشه بهت وصلن دل بکنی ولی اگه دید بزرگی به مساعل داشته باشی میفهمی چقدر اینکار جذاب هم هست

  4. بعضی خزعبلات اونقدر تکرار شده که جز لاینفک زندگی ادمهاست و من فکر می کنم زمان نیاز داره تا بتونیم به دید خزعبل بهش نگاه کنیم . شما حتما از برنامه های مدرسه مشارکتی با خبر هستید من وقتی برای اولین بار سال 84 از برنامه هاشون خبر دار شدم خیلی برام عجیب بود همش فکر می کردم “چطور یک پدر و مادر این ریسک را میکنه یک پدر و مادر چقدر می تونن خود خواه باشن که بچه شون بدون نمره و بدون امتحان فقط بره مدرسه و بیاد و اونجا هرکاری که دلش می خواهد انجام بده واااااااااااای مگه میشه حتی تو دلم می گفتم اینها دیوونه هستند ولی الان خودم جزکسانی هستم که دارم همون شیوه آموزشی را ترویج می دهم شاید چند سال دیگه برم سراغ یک شیوه دیگه و این شیوه فعلی منسوخ بشه.

    1. دقیقا. آنلرن کردن چیزی لزوما به دلیل اشتباه بودن یا خزعبل بودن آن نیست. همانطور که جدا شدن از یک نفر لزوما به دلیل بد بودن آن شخص نیست. دلیلش ممکن است این باشد که رشد و تکامل و تغییر شما باعث شده که از آن رابطه فراتر بروید. مثل تنگ شدن یک لباس. یا از مد افتادنش. ایده آنلرن کردن اینست که ما از عقیده یا مفهوم یا روش یا دانش یا هر چیز دیگری که دیگر برای ما کاربرد ندارد جدا شویم و بیهوده آن را با خود حمل نکنیم.

  5. من با این موضوع خیلی موافقم.
    شاید واژهء «یادگیری زدایی» بتونه منظور رو برسونه
    !
    من با این فرایند دست و پنجه جالبی نرم کردم! مثل اینه که درهای سنگین روغن نخورده ای رو بخواهی باز کنی
    با نوری مواجه می شی که زیباست. چیزهایی که اونهمه به دونستنوشون افتخار می کردم در برابر نور نشون دادن که به اون خوبیا نیستن، مدتی کاملا از چشمم افتادند / این قسمت سختش بود/ اما به تدریج چیزهای بدرد بخوری هم توشون یافتم! از برکت آن نور
    من قصد دارم درباره این موضوع در وبلاگم بنویسم. خیلی برام الهامم بخش بود/

    آقای سخاوتی، سپاسگزارم

    1. خوشحالم که این نوشته برای شما الهام بخش بوده و ممنون از پیشنهاد شما برای معادل آنلرن کردن

      مشتاقم مطلب شما را درباره این موضوع بخوانم

  6. سلام

    شاید این مشکل از من باشه

    من هر مطلبی را میخوانم سعی میکنم یک نتیجه گیری ازش دربیارم

    اصلاً بدون نتیجه گیری مطلبی را خواندن برایم بی معنی است

    البته شاید باید درآوردن از نظر دیگران درباره زندگی درست نباشه

    1. کتاب «چگونه کتاب بخوانیم؟» در این باره مطالب خوبی دارد. در این که با نوشته های مختلف چه کنیم صحبت کرده.(نتیجه بگیریم یا کارهای دیگر

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *